•|گلها هرگز خیانت نمی کنند|•

دانه ای آرام خود را از زیر سنگ ها سخت بالا کشید و رو به آسمان کرد. خورشید دست مهربان خویش را به سویش دراز کرد.
صورت دانه کوچک را لمس کرد و دستش را عقب کشید با لبخند به او خیره شد. دانه برای اینکه محبت خورشید را بیشتر حس کند خود را رو به آسمان کشید و رشد کرد. ماه ها گذشت و حالا آن دانه کوچک تبدیل به یک گل آفتاب گردان شده بود‌‌. خود را به سمت آسمان میکشید تا بیشتر گرما و محبت خورشید را حس کند.
روزی که روزها خورشید به سمت افق رفت و دست گرمش از صورت دانه جدا شد. ماه و سیاهی شبانگاه به جای خورشید و روشنی روز را گرفت.
آنگاه گل آفتاب گردان با هراس سر خود را به سمت آسمان برد تا معشوقه اش را بیابد، اما به جای خورشید نور های درخشان و چشمک زن و ماه کامل را دید. ماه و ستاره ها با مهربانی به اون خیره شده بودند و به اون می خندیدند.
گل آفتاب گردان سرش را به پایین انداخت و با خود گفت: گلها هرگز خیانت نمیکنند.
ماه ها گذشت تا بلاخره خورشید از پشت کوه ها بیرون آمد و دستان مهربونش را سمت گل آفتاب گردان دراز کرد.
گل آفتاب گردان با چشمان اشکی به خورشید نگاه کرد.
_آه! ای معشوقه من. این معنای واقعی عشق است‌. من تو را می پرستم ای دلیل زندگی من.

_دوازدهم سپتامبر 2021